دلیل اینكه آرومم ، امیدِ لمس دستاته
همین لبخند پنهانی ، كنار لحن گیراته
دلیل اینكه تنهایی... همین دستای تنهامه
همین دنیای تاریكم ، همین تردید چشمامه
شبیه حس پژمردن ، دچار شك بی رنگی
من آرومم تو تنهایی ، حقیقت داره دلتنگی
هنوزم میشه عاشق شد ، هنوزم حال من خوبه
ببین دنیا پر از رنگه ، هنوزم عشق ، محبوبه
تو دلگیری نمیدونی ، چه رویایی به من دادی
اگه فكر می كنی سردم ، برو... رد شو، تو آزادی
نمی دونی چه قدر سخته ، تو پشت نبض دیواری
نمی دونم تو این روزا چه احساسی به من داری
نه اینكه سرد و مغرورم ، نه اینكه دور از احساسم
بزار دست دلم رو شه ، بزار رویا رو بشناسم
تموم شهر خوابیدن ، من از عشق تو بیدارم
یه روز می فهمی از چشمام ... چه احساسی به تو دارم

|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
|
یک شنبه 14 اسفند 1390 ساعت 9:5 بعد از ظهر |
بازدید : 141 |
نویسنده :
[cb:post_author_name]
| ( نظرات )
|
پيداست هنوز عاشق نشدی...هنوز با شقایقها غریبه هستی...هنوز معنای عشق را نمیدانی...هنوز فرق پائیز و بهار را نمیدانی...قلبم را باز پس ده...میخواهم راهم را عوض کنم...این بن بست کذائی راهی به عشق ندارد...میخواهم خودم را پیدا کنم...میخواهم آرام نفس بکشم...میخواهم باورهای خودم را بیابم...میخواهم عشق را بیابم...

|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
|
یک شنبه 14 اسفند 1390 ساعت 8:53 بعد از ظهر |
بازدید : 147 |
نویسنده :
[cb:post_author_name]
| ( نظرات )
|
دلتنگم از تو واز فاصله ها...از بغضی که گره خورده توی گلو...و از نگاههای سرد تو...خاطراتت هم از من گریزانند...بدنبال رد پایت هستم...رد پایی که روی ساحل جا گذاشتی...

|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
|
یک شنبه 14 اسفند 1390 ساعت 8:44 بعد از ظهر |
بازدید : 137 |
نویسنده :
[cb:post_author_name]
| ( نظرات )
|
میخوام تمام کنم عشقم رو...دارم خودمو تلف میکنم...میخوام دلمو از توی سینه بیرون بکشم...بذارم توی گلدون توی ایوون...سیرابش کنم با سیلاب اشک چشمام...شاید دوباره جون بگیره...جون بگیره و دوباره عاشق شه...

|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3