هی تو...برای یکبار هم شده...به چشمانم نگاه کن...چرا مرا اینگونه که هستم نمیبینی...چرا هوای احساست اینقدر سرد است...به خدا دارم یخ میکنم...دلم داغونه از بی توجهی...چرا هر کی به من میرسه ...منو نمیبینه...کاش اشکهایم را میدیدی...ایکاش...که از حال دل من خبرت بود...ایکاش گهی از سر کویم گذرت بود...من مرغ اسیرم ...که نداره پر پرواز...ای کاش که کاشانه من زیر سرت بود...

|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
|
دو شنبه 8 اسفند 1390 ساعت 2:19 بعد از ظهر |
بازدید : 264 |
نویسنده :
[cb:post_author_name]
| ( نظرات )
|
خلوتی میخواهم میان آغوشت...شرابی میخواهم میان لعل لبانت...مستی میخواهم...از شهد لبانت...پیمانه ای دارم...ساغرم میشوی...کجائی ...ای که لبهایم فریادت میزنند...رویای هر شبم...بیا...بیا نازنینم...

|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
|
دو شنبه 8 اسفند 1390 ساعت 2:16 بعد از ظهر |
بازدید : 235 |
نویسنده :
[cb:post_author_name]
| ( نظرات )
|
این من هستم... که در هوای تو چه عاشقانه پرواز میکنم...در شب پر ستاره...ستاره ها را در سبدی از شوق میچینم...و در شب بارانی...قطرات اشکم را به میهمانی نگاهت میفرستم...بگذار...لبخند تو را ببینم...تا ببوسم تبسم نگاهت را...چه مستانه گام بر میداری...و چه پر غرور میمیرم به پایت...

|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
|
دو شنبه 8 اسفند 1390 ساعت 1:20 قبل از ظهر |
بازدید : 273 |
نویسنده :
[cb:post_author_name]
| ( نظرات )
|
خودم را در دلتنگیهایم گم کرده ام...با خاطراتت آواز غم میخوانم...با خیالت تصویری می سازم ....تا بی قراری ام در آن محو شود...

|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
|
دو شنبه 8 اسفند 1390 ساعت 1:15 قبل از ظهر |
بازدید : 227 |
نویسنده :
[cb:post_author_name]
| ( نظرات )
|
شبانگاه بسوی میخانه میرفتم...تو را دیدم...سرت بر شانه کسی دیگر...چه مستانه غزل خواندم...برای خود ...تو را با دیگری دیدم...که گرم گفتگو بودی...با او آهسته میرفتی...سراپا محو او بودی...صدایت کردم و ...بر من چو بیگانه نگه کردی...گنه کردی...گناهت را نمیبخشم...

|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
|
دو شنبه 8 اسفند 1390 ساعت 1:8 قبل از ظهر |
بازدید : 209 |
نویسنده :
[cb:post_author_name]
| ( نظرات )
|
نگاهم به راه است...و خودم رو به راه...و خسته از انتظار...مویه غم انگیزی در انتهای قلبم مینوازد...چشمهایم سرگردان مانده اند...بخندنم یا بگرینم...

|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
|
دو شنبه 7 اسفند 1390 ساعت 11:59 بعد از ظهر |
بازدید : 246 |
نویسنده :
[cb:post_author_name]
| ( نظرات )
|
گرمی بوسه هایت ...تنم را میسوزاند...چه شوری بود ...در انتهای جاده عشق...من در انتظار تو بودم...و تو گرم گفتگو بودی...با عشقی دیگر...و من به روی خود نیاوردم که تو را دیدم...

|
امتیاز مطلب : 12
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
|
یک شنبه 7 اسفند 1390 ساعت 11:41 بعد از ظهر |
بازدید : 262 |
نویسنده :
[cb:post_author_name]
| ( نظرات )
|
وقتی رفتی...شمعی در دلم روشن کردی...که گلهای وجودم را روشن کرده بود...و یادت پروانه وار بدور شمع سرگردان ...در انتظار خاموشی شمع...میترسم...که قلبم را گم کنم...

|
امتیاز مطلب : 13
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
|
یک شنبه 7 اسفند 1390 ساعت 11:15 بعد از ظهر |
بازدید : 253 |
نویسنده :
[cb:post_author_name]
| ( نظرات )
|
هر چقدر از من دور باشی...باز هم در قلب من جا مانده ای...جوانه زده ای چندیست...در گلبرگهایم...غنچه شده ای در راستای قامت من...چه زیبا شده ای...نازنین...

|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3