هوا هوای عشق است
قدم میگذارم در غروبی دلگیر
قدم میزنم در مسیری که شقایقهای عاشق گریان هستند...
میخواهم کمی یاد کنم خاطره هایت را
میخواهم قاصدکها را به دیارت بفرستم
من هستم و ماه و ستاره ها
هر سه دلتنگ عشق تو ایم
میخواهم باز گو کنم...قصه عشقم را
کنار دریا میروم...خسته و تنها
میخواهم با دریا سخن گویم
خودم را به دریا میزنم
دریا با من حرف بزن...نزار مرا موجا به ساحل بدن
دریا جوابم بده...دریا جوابم بده

|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
|
جمعه 19 اسفند 1398 ساعت 10:17 بعد از ظهر |
بازدید : 181 |
نویسنده :
[cb:post_author_name]
| ( نظرات )
|
میخواهم در مسیر چشمانت قدم بگذارم...میخواهم نفسهایم را به تو هدیه کنم...میخواهم گوشه نشین خلوت تنهائیت باشم...مرا دریاب...مرا با خود ببر...مرا تا ارش آسمانها با خود ببر...همین جا...در کنار همین کاکتوس تنها...با تو میمانم...تنهای تنها...فقط برای تو...

|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
|
جمعه 19 اسفند 1398 ساعت 8:27 بعد از ظهر |
بازدید : 186 |
نویسنده :
[cb:post_author_name]
| ( نظرات )
|
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
|
جمعه 19 اسفند 1398 ساعت 7:58 بعد از ظهر |
بازدید : 151 |
نویسنده :
[cb:post_author_name]
| ( نظرات )
|
میخواهم نامه ای بنویسم...برای تو
قلم در دستانم بخواب رفته است
کاغذ فریاد میزند
انگشتانم...حرکتی نمیکنند
دستانم دستانی میخواهند...برای عشق
قلبم دلبری میخواهد
نگاهم به دنبال چشمانی که فریبم دهند
نگاهی از دور می آید
طوفانی به پا میکند
باران می بارد
و من زیر باران...در انتظار او
آرام آرام می آید
نزدیک میشود...قلبم بی تابی میکند
باز هم نزدیک می شود...فقط یک گام مانده
تا شقایقها شادی کنند
برق نگاهش...گرمی نفسهایش را حس میکنم
رو در روی هم قرار گرفتیم
عشق آغاز شد

|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
|
جمعه 19 اسفند 1398 ساعت 11:27 قبل از ظهر |
بازدید : 231 |
نویسنده :
[cb:post_author_name]
| ( نظرات )
|
هیس...کمی آرامتر... صدایش را نمی شنوم... میدانم دارد صدایم میکند...خاموش باشید...با شماها هستم...ای انسانهای سنگی...ای آسمان بی روح...این همه سر و صدا کردید...چه غلطی کردید...فقط یک لحظه ساکت باشید...میخواهم بشنوم موسیقی قلبش را...دارد نامم را میخواند...آری عشقم صدا کن مرا...دوباره ...بلند تر...

|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
|
جمعه 19 اسفند 1398 ساعت 10:29 قبل از ظهر |
بازدید : 185 |
نویسنده :
[cb:post_author_name]
| ( نظرات )
|
خواب بودم من شبی...عشقم مرا از یاد برد...مجنون عشقی بوده ام...لیلای من را باد برد...ناگهان دیدم میان گرد و باد...یاد من نه عشق من را باد برد...

|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
|
پنج شنبه 18 اسفند 1398 ساعت 10:14 بعد از ظهر |
بازدید : 167 |
نویسنده :
[cb:post_author_name]
| ( نظرات )
|
تو...باز هم تو...تو کجایی..؟! به هر که میگویم "تو" بر میگردد...نگاه میکند..!میگوید:"من..؟!"میگویم:"نه!...تو..!" او نمیداند..! هیچکس نمیداند..! که تو عشق منی ..!


|
امتیاز مطلب : 8
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
|
پنج شنبه 18 اسفند 1398 ساعت 9:57 بعد از ظهر |
بازدید : 215 |
نویسنده :
[cb:post_author_name]
| ( نظرات )
|
جنگل چشمات هواش چه سرده...هر نگاه تو حدیث درده...چی شد...که اینجوری شد...بدونه توکجابرم ...کناره کی بشینم... تو چشمای کی خیره شم ... به کی بگم یه کم برام نازم کنه ...تا من نازشو بخرم... بدونه توباکی حرف بزنم ...دردل کنم...حرفهای عاشقانه بزنم... تواین دنیا...به عشق کی... به شوق کی ...زندگی کنم...عشق من...هستی من...نو کجایی

|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
|
پنج شنبه 18 اسفند 1398 ساعت 9:51 بعد از ظهر |
بازدید : 168 |
نویسنده :
[cb:post_author_name]
| ( نظرات )
|
ای اشک ببار بر این گونه تب بلا دیده...
ای اشک ببار این بغض دارد گره میشود در گلویم
ای غم من همچنان بلا دیده غمم...
ای غم بنواز قلبم را با ترنم آزارت...بنواز

|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2