دلم گرفته است...
دلم گرفته است...
به ایوان میروم...
و انگشتانم را...
بر پوست کشیده شب میکشم...
چراغ های رابطه تاریک اند...
چراغ های رابطه تاریک اند...
کسی مرا به آفتاب معرفی نخواهد کرد...
کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد...
پرواز را به خاطر بسپار...
پرنده مردنی ست...!!

|
امتیاز مطلب : 3
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
|
18 اسفند 1398 ساعت 12:17 قبل از ظهر |
بازدید : 137 |
نویسنده :
[cb:post_author_name]
| ( نظرات )
|
برگرد...!!!!
یادت را جا گذاشتی...!!
نمیخواهم عمری به امید اینکه برای بردنش برمیگردی سر کنم...

|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
|
18 اسفند 1398 ساعت 12:15 قبل از ظهر |
بازدید : 131 |
نویسنده :
[cb:post_author_name]
| ( نظرات )
|
آه...
من هم زنم...
زنی که دلش در هوای تو میزند پر و بال...
دوستت دارم ای خیال لطیف...
دوستت دارم ای امید محال...!

|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
|
پنج شنبه 18 اسفند 1398 ساعت 11:25 قبل از ظهر |
بازدید : 126 |
نویسنده :
[cb:post_author_name]
| ( نظرات )
|
میخواهم با تو سخن گویم...میخواهم شاید هارا .. اگر ها... همه دردهارا.. میخواهم بودنها... نبودنها... همه بیقراریها را...باز گو کنم... من همه جا را گشته ام... هیچ جای دنیا ...به اندازه خلوت نگاهت آرامم نمیکنه... میخواهم داشتنت را... به خلوت نگاه شقایقی گریان تقدیم کنم...میخواهم وسعت دلتنگیم را...چاره ای باشی...میخواهم با تو باشم...

|
امتیاز مطلب : 4
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
|
پنج شنبه 18 اسفند 1398 ساعت 11:20 قبل از ظهر |
بازدید : 149 |
نویسنده :
[cb:post_author_name]
| ( نظرات )
|
مانده ام همه چیز را با تو قسمت کنم ...یا اینکه همه چیزمان یکی باشد...بیا کنارم بایست...میخواهم قسمت کنم...تو نیمی از من را داشته باش و من نیم تو را...تقسیم کردیم...و تو رفتی...اما چه بی انصاف بودی...نیمه قلب خودت را بردی...با نیمه قلب من...حالا من ماندم و دو نیمه بی قلب...که چه کنم...حالا که فرقی نمی کند...هوای قلبم را داشته باش ...

|
امتیاز مطلب : 6
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2