دلنوشته های همسفر عشق
بخوان مرا
چهار شنبه 10 اسفند 1398 ساعت 10:15 قبل از ظهر | بازدید : 231 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

 

ببین مرا...چشمهایم هنوز براه است...

گونه هایم بیقراری میکنند...برای سیل اشک و آه...

ببین مرا...از نگاهی دیگر...ببین پاهایم چه شتابان بسویت گام بر میدارند...

بخوان مرا...حرف به حرف...عاشقانه بخوان مرا...

بشنو...صدای قلبم چه خرامان مینوازد...این آواز عشق است...

میخواهم تو را...ای الهی عشق من...

تو ای که نیاز قلب منی...بخوان نامم را...حتی برای یک بار...

بخوان نامم را میخواهم امشب مست شوم...حتی برای اولین بار...

 

برچسب‌ها: بخوان مرا ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


پری من
چهار شنبه 10 اسفند 1398 ساعت 1:17 قبل از ظهر | بازدید : 216 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

سلام پری من...سلام ای زیباترین مخلوق خدا...ازروزی که تورا دیدم ...روز اول زندگی شیرین من بود...هنوز ستاره های آسمان در انتظار پری بودند...بوی تنش عطر بهشت را داشت...روزی که صدایت را شنیدم ...اولین موسیقی دلنشین گوشم را نوازش کرد...آه ای پری من...یادت هست در اولین دیدار...شکوفه های لبخند شیرینت ...چه شوری در دلم بر پا کرد...هنوز شیرین بود...تبسم لبخندت...و هنوز زیباست...طرز نگاهت...اولین باری که ... دستم را گرفتی... گرمای خورشید را در بدن من تزریق کردی...خوب بیاد دارم... روزی که چشمانم بارانی شد... نفس هایت ساحل غم هایم شست و با خود برد... روزی که ترسیدم ...شانه هایت تکیه گاهم شد... روزی که صدایت کردم ...نسیم بهار در گیسوانت چرخید... روزی که در کنارم ایستادی ...سایه ام بر زمین نشست... روزی که گفتم در کنارم میمانی ...اولین باورهایم در صداقت کلامت یافتم...آه ای نازنین من... روزی که مهربانیت را به من دادی... نفسهایم در نفس هایت جاری شد... و من آن روز از نگاه تو... آسمان را دیدم...ستاره ها را در حال رقص دیدم... و من آن روز تورا باور کردم ... پری من...ای پری زندگانی من...یادت هست...در کنار شقایقهای وحشی...چه عاشقانه برایم آواز میخواندی...خوب کلمات یادم است...یه شب یه روز یه ماه یه سال...

آری عشق من...امشب مثل تمامی شبهابا خاطراتت میخوابم...به امید دیدن پری ...

برچسب‌ها: پری من ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


محبوبه شبم بیا
سه شنبه 9 اسفند 1398 ساعت 11:28 بعد از ظهر | بازدید : 214 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

محبوبه شبم بیا چشمهایم بدنبال کدام محبوبه شبی سرگردان مانده اند ...پیدایش نمی کنم ...انگار در همین حوالی بود.... همین نزدیکی ها در کنار آن .کلبه ...شاخه های خشک درخت انار...و کلاغهای سیاه شاهد بودند...شالی بر سر داشت...اندام قلمیش خوب یادم هست... چشمهایش گوئی ساختگی بود...نگاهش مستم میکرد....گذرم که به آن حوالی می افتاد...از دور صداي دلنشینش را می شنیدم ... که من را می کشید سوي خود.طلسمم می کرد .... به خود که می آمدم آنجا بودم... در کنارهمان کلبه...صدای آوازش عاشقترم میکرد...همیشه تنها بود...درست مثل من ......آوازش همیشه از دل بود و برای دل... شکایتی نداشت از هیچ کس و هیچ جا... و این چه غریب می نمود براي من... که از همه کس و همه جا دلگیر بودم .... امروز آمدم با این قصد که بپرسم او کیست... از کجا آمده؟ اینجا چه می کند... نمی دانم پیدایش نمی کنم جایی همین حوالی بود .... در کنار آن سرو بلند...میان شاخه های گیلاس...بویش را حس میکنم...صدایش را میشنوم... اما چرا او را نمیبینم...صدایش میکنم...محبوبه...محبوبه شب...محبوبه شبم بیااااااا...اما ........ دوباره غمگین باز گشتم تا با یادش زندگی کنم...

 

برچسب‌ها: محبوبه شبم بیا ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


بیا در آغوشم
سه شنبه 9 اسفند 1398 ساعت 5:58 بعد از ظهر | بازدید : 162 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

میخواهم تو را در آغوش بگیرم...دریا هم که باشی ...تو را در آغوش میگیرم...اقبانوس هم که باشی...در گوشه دلتنگی من جای خواهی گرفت...چه خلاقیتی هست...در انتهای قلبم...

برچسب‌ها: بیا در آغوشم ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


الو سلام
سه شنبه 9 اسفند 1398 ساعت 10:52 قبل از ظهر | بازدید : 245 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

 

 

یک تماس اشتباهی ...الو سلام...میخوام با هات دوست شم ...

 من دوستی ندارم...اینجا خیلی تنهام….

خیلی خوشحال شدم...که میتونم شریک تنهایی کسی شم...آخه من خودم هم تنها بودم...

فردای آنروز...کلی صحبت کردیم...دیگه تنها نبود...کسی رو داشت که غمخوارش باشه...من هم خوشحال بودم...حرفهایی میزد که منو عاشق خودش میکرد...آخه من خیلی تنها بودم...اما بروی خودم نمی آوردم...

روز بعد...من منتظر زنگ تلفن...از جا جستم...الو سلام...صدای دلنشینش آرومم کرد...کلی صحبت قشنگ کرد...در آخر گفت ...میشه تو رو ببینم...

کلی خوشحال شدم ...گفتم باشه...اون میگفت من خیلی تنهام...غافل از این که من از او تنها ترم...

روز بعد...

سر ساعت مقرر...من بودم و دلهره...راس ساعت آمد...گامهایش دلم را به هیجان وا میداشت...نزدیک شد...سلام...سلام عشقم...عاقبت از تنهایی رها شدم...

تو اولین و آخرین عشقم خواهی بود...خنده ای از سر شوق کردم...خوشحال بودم...که هر دو از تنهایی رها شده بودیم...


روز بعد...منتظر زنگ تلفن بودم...

الو سلام...عزیزم یک سفر کاری دارم...چند ماهی نیستم...یادت باشه تو عشق منی...

فراموشم نکنی...

اون نمیدونست تمام زندگی من شده اون...گفتم باشه اما یادت باشه یه فلبی اینجا همیشه برات میتپه...

یک هفته بعد...الو سلام...

عزیزم اینجا خیلی زیباست...آدمهای زیبایی هم داره...اینجا مثل شهر خودمه...

اصلا احساس دلتنگی نمیکنم...عرق سردی روی پیشونی من نشست...

گفتم مواظب خودت باش...

یک ماه بعد...آخه بعد از هر تلفن فاصله زمانی تماسها طولانی تر میشد...

الو سلام...چقدر خوشحال بود...چه خبر...اینجا هوا خوبه...اینجا با یک نفر آشنا شدم

شبها با هم میریم بیرون...خیلی خوش میگذره...دیگه تنها نیستم...

تو چه میکنی...اونجا خوش میگذره...گفتم بی تو نه...اینجا من خیلی تنهام...

سه ماه بعد...

الو سلام...راستی من با این دوستم قرار نامزدی گذاشتیم...آخه اینجا قراره ماندگار بشم...گفتم تنها نباشم...این هم خیلی زیبا و مهربونه...

تو چه میکنی...من اینجا خیلی تنهام...

یک سال بعد...

الو سلام...راستی ببخشید دیگه شاید نتونم بهت زنگ بزنم...گفتم بی خبر نباشه...

برات آرزوی موفقیت میکنم...

تو چه میکنی...

من اینجا خیلی تنهام...

خدا نگهدارت باشه مواظب خودت باش...اینجا من همیشه تنها بودم...با تو و یا بی تو
















 

برچسب‌ها: الو سلام ,

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


به تو گفتم...نگفتم
یک شنبه 30 بهمن 1398 ساعت 2:14 بعد از ظهر | بازدید : 215 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

به تو گفتم...نگفتم...که تو خواب و خیالی...
به تو گفتم...نگفتم...که تو احساس پاکی...
به تو گفنم...نگفنم...که من چشم انتظارم...
به تو گفتم...نگفتم...بی تو خانه خرابم...
به تو گفتم...نگفتم...

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


وصال عشق
جمعه 28 بهمن 1398 ساعت 11:49 بعد از ظهر | بازدید : 267 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

 

کمکم کن!
 
من این لذتها را به بهای دوری از تو نمی خواهم. من تو را میخواهم.
 
                                 تنها تو را...ای مهربانترین مهربانان!

|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


قطار عشق
دو شنبه 10 بهمن 1398 ساعت 8:57 بعد از ظهر | بازدید : 328 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

 

چشمهایم خسته از انتظار...عشقم تو با کدام قطار قرار است بیائی؟


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


میخواهم تمام شقا یقها را به پایت بریزم
یک شنبه 9 بهمن 1398 ساعت 10:33 قبل از ظهر | بازدید : 314 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

 

 

 

دوباره نگاهم را به آسمان دوختم...دوباره ستاره ها را صدا میکنم...

انگشتانم را در تاریکی شب شمع میکنم...چشمهایم را برای نگاه خسته ات پروانه میکنم...

حال میخواهم صدایت کنم...دوباره دلتنگ نگاهت شدم...

میخواهم پا به پایت تا انتهای تاریکی قدم بگذارم...میخواهم تمام شقایقها را به پایت بریزم...
نمیدانم با چه صدائی...و با چه کلامی...و با چه نامی صدایت کنم...

تو کجا هستی ...در کدام باغ گیلاس...در کجای جنگل چشمهایم سکنی کرده ای...
تو نگاه عاشق منی...یا اینکه نگاه دیوانه منی...تو کیستی...

من در سکوت شب...در بین مستی کاجهای عاشق بدنبال تو میکردم...

میخواهم صدایت کنم...با همان نام...با همان صوت محزون مست...

بادهای عاشق...ابر های سرگردان...ستاره های عاشق...همه منتظر هستند...

صدایت میکنم ستاره...ستاره ها حیران سو سو کنان مرا مینگرند...

صدایت میکنم باران...قطرات باران چه عاشقانه تنم را نوازش میکنند...

بادی سهمگین میوزد...خودم را رها میکنم...باد مرا با خود به آسمان میبرد...

ستاره ها غمگین از بارش باران...آنها نمیتوانند مرا بنگرند...

باد همچنان مرا با خود میبرد...بالای ابرها ...آنجا از باران خبری نبود...

ستاره ها با دیدن من شاد شدند...لوس شدند...چه آرایشی کرده اند...

چه چشمهای دلفریبی...گشتم و گشتم تو را نیافتم...

کجائی محبوبه شبم...چرا این همه آمدم ...نزدیک به خدا آمدم نبودی...

باز گشتم در میان باران...قطرات نازم میکردند...بعضی میبوسیدند...

بعضی نوازش میکردند...قطراتی هم عاشقانه موهایم را خیس میکردند...

اما تو را نیافتم...نگاهی به خودم کردم...تا کجا باید برم عشقم...تو کجای دنیای منی...

 

 

 گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1


آری تو فکر کن من دیوانه ام
یک شنبه 9 بهمن 1398 ساعت 1:54 قبل از ظهر | بازدید : 244 | نویسنده : [cb:post_author_name] | ( نظرات )

 

گاهي ناخودآگاه به احساساتم میخندم و سرتاپای خودم رو در آینه با نگاهی از سر خودشیفتگی برانداز میکنم...خودم رو زیبا می بینم و شیفته زیبایی خودم میشم..نمیدونم..شاید دیوونه ام..

آره.. ولی تو توجه نکن ..چون من دیوونه ام...

اگه کاری کردم که از دست من در خلوت خودت بارها و بارها گريه كردي..و اگه به تو بد كردم ازت میخوام که هرگز منو نبخشی...چون من دیوونه ام...
هرگز به روي خودم نياوردم که تو مهربون و من نامهربون بودم ... براي بقیه آدما بهار و براي تو خزان بودم.. بدل نگیر عشقم چرا که من دیوونه ام....
اگه تو صبورانه از خودخواهي های من گله كردي ...اگر گاهگاهی خاطر نازکتر از گل تو رو با زخم زبونام آزرده کردم... منو ببخش نازنینم..چون من دیوونه ام....
اگه از لحن بيان من رنجيده خاطر شدی...و یا گاهی ازت توقعات بیجا داشتم..از من به دل نگیر ..چون من دیوونه ام..
با همه اینا منو ببخش عشق مهربونم...آخه دیوونه رو باید بخشید... خب دست خودش که نیست... میدونی که دیوونه...دیوونه اس.....
آخه کی میدونه به این دیوونه عاشق چه حسی دست میده وقتی می بینه عشقش جلوی چشماش داره بهش خیانت میکنه...و خیلی راحت میاد و میگه: ببخش...وقتی تمام امیدت اون باشه نفست به نفس اون بند باشه..و تو ببینی نفسش را با دیگری قسمت کرده...میشه همه اینارو ببینی و حس کنی اما دیوونه نشی..؟! به خدا این کارای توئه که منو دیوونه کرده...آره دیوونه ام...تو هم به رقیبم بگو توجه نکن، چون عشقم دیوونه شده...

 

 


|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2


منوی کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
نویسندگان
نظر سنجی

شما دلنوشته را با چه متنی دوست دارید

خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



دیگر موارد

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 146
بازدید ماه : 1027
بازدید کل : 175428
تعداد مطالب : 279
تعداد نظرات : 27
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دلنوشته های روزبه جاوید و آدرس rozbeh89.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 279
:: کل نظرات : 27

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 14

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 4
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 146
:: بازدید ماه : 1027
:: بازدید سال : 1756
:: بازدید کلی : 175428