ببار ای غم ببار...ببار باران دلتنگیها...ببار میخواهم کمی سبک پرواز کنم...ببار...این بغض لعنتی داره آزارم میده...همه وجودم سرشار از غم و ماتمه...آسمان هم امشب با من یار نیست...هر چه میباره خیسم نمیکنه...باران هم دیگه با من همنواز نمیشه...میخانه هم دیگه شرابی نداره که مستم کنه...تار زن میخانه هم دیگه با غم من نمینوازه...برا خودم میخونم...مستی هم درد منو دیگه دوا نمیکنه...غم با من زاده شده منو رها نمیکنه...