آخرین باری که تو را دیدم...یادت هست چه بی قراری میکردم...آسمان میگریست...و ستارگان سر گردان شده بودند...ماه تبسم تلخی بر لب داشت...و من همچنان دلتنگی میکردم...و تو چه گستاخانه دستم را رها کردی...و به زمین خوردن من خندیدی...چه دردناک بود وداع من و فرار تو...هنوز بغض دردناک شقایقها را حس میکنم...بشکنید...بغضهایتان را ای دل شکستگان عشقی...