مهم نیست...دارم عادت میکنم...
باید خودم را آماده کنم...آرام آرام خودم را با محیط هماهنگ کنم...
دوباره راهی در انتظار آمدن من است ...
دوباره باید شروع کنم...دویاره قصیده ها را آماده میکنم...
برای شروعی مجدد...باید گامهایم را آماده کنم...
راه درازی در پیش دارم...تن خسته ام را لنگان لنگان به حرکت وامیدارم...
چه کسی از روزنه زندگی به من مینگرد...من تنهایم...ببین ...تنهای تنها...
فقط قلبی شکسته را یدک میکشم...ببین ...کاملا سیاه است...
از سوز سرما نیست...از سوز عشق است...آری خوب بنگر...
شاید پشیمان شوی...دفتر خاطراتم کامل شده...قلم عشقم خالی از جوهر است...
میخواهم تنها به راه خودم ادامه دهم...تنهای تنها...تنهای تنها...