در می زند دلتنگی ...اینجا کسی هست...که همیشه دلتنگ است...من تنهائی ...دلتنگیها را بر دوش خواهم کشید... من غمنواز هستم...من خرابات میخانه هستم...من بیقرار تو ام...من سلطان غمم...میخواهم در تاریکی شب قدم بگذارم...و آواز می و مستی را سر دهم...میخواهم سر به بالین غم بگذارم...و بهش بگم لعنتی تا کی منو همراهی میکنی...