منو تنها نزار...روعشقم پا نذار...برای دیدنم...فقط بیا یه بار
دست در دست شقایقها قدم میزدم
با قاصدکها قایم باشک بازی میکردم
ماه چشم هم میذاشت...منو قاصدکها قایم میشدیم
شقایقها شروع میکردند به شمارش
1
2
3
من و قاصدکها قایم شدیم
ماه چشم وا کرد
شروع به گشتن کرد
گشت و گشت ...منو قاصدکها را نیافت
ستاره ها تو گوشی با ماه زمزمه میکردند
ماه خنده زیبائی کرد و گفت یافتم
اما شقایقها را یافته بود
باز هم گشت و گشت...خورشید داشت چشمهاشو میمالید
از خواب شبانه سیر شده بود
ماه هم از ترس آفتاب رفت و قایم شد
ستاره ها هم رفتن توی لونه خودشون
شقایقها هم راه خودشون رو گرفتند و رفتن
من ماندم و قاصدکها
کسی ما را نیافت
ما گم شده بودیم
خودمان هم راهمان را گم کرده بودیم
الان چندین سال است که خودمان را نیافته ایم
من و قاصدکها سرگردان...به امید عشقی که ما را بیابد