نگاهم با نگاهت قصه ها دارد عزیزم
رفتی...و منو با صندوقی از خاطره در ایستگاه عشق
جا گذاشتی
هنوز به امید آمدنت چشم انتظار هستم
زانو در بغل با چشمانی خیس ثانیه ها را کنار میزنم
پرستوهای عاشق در کنار من
و درخت بید از لرزش ایستاده به من میخندد
با کدام کشتی سفر کرده ای که سکاندارش نوح است
صبرم را از ایوب قرض کرده ام
زود بیا...ایوب در راه است...صبری نمانده برای پس دادن
میترسم شرمنده تو و ایوب شوم...زودی بیاعشقم