در باغ آرزوها
به دور از چشم دنیا
تک و تنها با دلم خلوت میکنم
رویاهایم را میکوبم و به باد میدهم
خاطره هایم را میبلعم و یک لیوان آب سرد
بغضی در گلو مانده برایش اشک میریزم
چقدر تحمل می آورد در گلوی غم
ناله هایم را میخوانم
با نوای بی کسی
میخوابم...فراموش میکنم...هر چه بادا باد