من وتو...توئی که تنهای تنها مانده ای
بیا تا در دل شب من و تو بی بهانه
واسه هم قصه گوئیم عاشقانه
میدانم تنهائی سخته
میدانم شانه ای میخواهی
اشکها داری...سری داری و سودائی نداری
ببار ای ابر غمگین...ببار بر برگهای زرین
ببار بر من...که من در انتهای راهی سبز
میمانم...بیا دستم بگیر