پریشان بودم و غمگین...بدنبال تو میگشتم...شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی... تو را با لهجه ی گلهای شقایق صدا کردم...اما تو صدایم نشنیدی...تو را با صدای قمری عاشق صدا کردم...باز صدایم نشنیدی...و من تنها در این باغ قشنگ نگاهت...فقط برایت دعا کردم..
دلنوشته های همسفر عشق
|