شب عشق بود...همه داشتن برای عشقشون کادوهای قرمز میخریدن..! منم کت و شلوارم رو پوشیدم...رفتم تا برای عشقم کادو بخرم...آخه منم عاشق بودم خب..!
رفتم به یکی از این مجتمع های خرید...وای که چه خبره...این مغازه به اون مغازه...شما نمیدونید آخه!
من خیلی دیر انتخاب میکنم..! بالاخره اونی که دوست داشتم پیدا کردم...
کلی هم مخلفات بهش آویزون کردم...اومدم سمت ماشین...یک قبض جریمه
طبق معمول زیر برف پاک کن بود...برداشتم...یه احوالپرسی هم با آقای پلیس کردم!
خوشحال رفتم پشت فرمون نشستم...و حرکت کردم...طبق معمول به رستوران رفتم
غذا سفارش دادم...دیگه هیچ کم و کسری نبود...همه چیز مهیای یک شب نشینی
دلچسب عاشقانه بود...با خودم میگفتم: "سورپرایزش کنم بهتره..!"
در خونه رو باز کردم...دوون دوون اومد سمت من...پرید توی بغلم...
من هم بوسیدمش...تلویزیون رو روشن کردم...
پشت میز غذاخوری نشستیم...غذامونو خوردیم...
الان دیگه وقت تحویل کادو بود...چشمام پر از اشک بود...
آخه پس من این کادو رو واسه کی خریدم..؟!
من موندم و کادو و عشقی که کنارم نیست...سیکا هنوز در حال بوسیدن منه...سگ با وفای من...