میروی...آرام و بی سر و صدا...میپری از بوم عشق من...
بسوی عشقی دیگر...
صدای غار و غار کلاغها را میشنوی...
آنها هم مثل تو میگریزند...اما با سر وصدا...
بسوی عشقی که در حال پرواز است...
بشنو...این صدای نسیم است...دارد میبوسد
بوی تن عشقم را...
نگاه کن ...باران چه عاشقانه با موسیقی عشق...
تنم را نوازش میکند...
قلبم را پس بده...صدای بوق قطار مرا میخواند...
میخواهم بروم ...بسوی سرنوشت خویش...
بی تو